
مرگ عزیز و مواجههی با آن علاوه بر تنهایی و غم همراه با ترس و رخوتی است که دل هر انسانی را به درد میآورد. این درد در زمان مرگ مادر سختتر و باور آن مشکلتر است.
«سیمون دوبووار»، نویسندهی شاخص ادبیات فرانسه در کتاب «مرگ آرام» خاطرات خود و خانوادهاش را در روزهای پایانی عمر مادرش روایت کرده است. مرگی که برای بازماندگان غمی فراموشنشدنی به ارث گذاشت: «دنبالم میکنند میدوم، میروم و به دیواری برمیخورم، ناگریزم از دیوار بپرم، دیواری که نمیدانم پشتش چیست و میترسم.»
«پنجشنبه بیستوچهار اکتبر هزار و نهصد و شصتوسه، ساعت چهار بعدازظهر، در اتاق خود در هتل مینروای شهر رم بودم، قرار بود فردای آن روز با هواپیما مراجعت کنم و داشتم کاغذها را مرتب میکردم که تلفن زنگ زد. بوست بود و از پاریس مرا میخواست و گفت: «مادرتان تصادف کرده است» همین اتفاق غمناک و تلخ سبب انتشار کتاب «مرگ آرام» A Very Easy Death در سال ۱۹۶۴ شده است. «سیمون دوبووار»، نویسندهی برجستهی قرن بیستم اروپا احساسات خود، خواهر و مادرش را در طی چند هفته که آغاز آن اتفاقی ناگوار بود که به مرگ ختم شد را به تصویر کشیده است. او در این اثر خاطرات و احساسات اعضای خانوادهاش را در هفتههای پایانی زندگی مادرش بیان کرده و با زبانی شیوا و توانا یک اتفاق واقعی را به یک داستان خواندنی تبدیل کرده است. او در کتاب «مرگ آرام» با نگاه فلسفی مرگ را دستمایهی داستانش قرار داده و شخصیتهای اصلی زندگیاش را به یکی از رمانهای ماندگارش راه داده است. او لحظات پایانی و سخت زندگی مادر ناتوانش را که همچون شمعی ناگهان خاموش میشود را روایت و احساسات و عواطفش را با قلم خودش بازگو میکند